کلاغ سفید
در این کتاب، گروه سنی "ب "داستان کلاغی را میخوانند که بر فراز درختی بلند قار و قار میکند .او مرتب ننه سرما را صدا میزند .زیرا با صدا زدن ننه سرما میخواهد آرزوی خود را برآورده سازد .سرانجام ننه سرما به نزد او میآید و او از ننه سرما میخواهد تا او را به رنگ سفید درآورد ننه سرما ابتدا او را نصیحت میکند، اما به اصرار کلاغ او را به رنگ سفید در میآورد .چندی نمیگذرد که مردی طمعکار او را به دام انداخته در قفس زندانی میکند تا از به تماشا گذاردن او پول به دست آورد .کلاغ سفید بسیار ناراحت است تا این که کلاغ سیاهی که در همسایگی اوست به نزدش آمده، دوباره او را به رنگ سیاه درمیآورد و مرد ناگزیر او را رها میکند .این داستان در صفحات مصور و رنگی منتشر شده است .