پاگندهها یکجا به همه خواستههایشان میرسند
داستانهای حیوانات / داستانهای کودکان و نوجوانان
آن شب قرار بود پدر و مادر فیلها برای صرف شام به ادارة پدر بروند که هر سال یک بار برگزار میشد. مادربزرگ برای نگهداری از بچهها به خانة فیلها آمد. آن شب وقتی پدر و مادر در حال آماده شدن بودند هریک از بچهها به نحوی همهچیز را خراب میکردند، اما پدر و مادر بالاخره توانستند آماده شوند و خانه را ترک کنند. پدر به مادر گفت اگر لباسهایت پر از لکه و آبرنگ باشد باز هم برایم جالب و دوستداشتنی هستی. اما پشت پیرهن مادر پر از لکههای آبرنگ بود که البته آنها متوجه نشدند. این کتاب برای کودکان گروه سنی «الف» به چاپ رسیده است.