خروس، روباه و سگ
افسانههای عامه
خروس و سگی با هم دوست بودند، زیرا هر دو خوشاخلاق و مهربان بودند. آنها هر روز برای پیادهروی به جنگل میرفتند. روزی سگ به خروس گفت: آیا تو تا به حال از جنگل بیرون رفتهای؟ خروس جواب داد: نه. سگ گفت: منم همینطور. پس آنها تصمیم گرفتند فردا صبح به بیرون از جنگل بروند. روز بعد آنها تا شب راه رفتند و خسته شدند و تصمیم گرفتند شب را همانجا بمانند. سگ داخل تنۀ یک درخت وخروس هم روی شاخۀ آن خوابید. صبح روز بعد روباهی که در آن اطراف بود صدای قوقولیقوقوی خروس را شنید و خواست که با حرفهایش خروس را فریب دهد، اما خروس گفت: بهتر است اول با دوستم آشنا شوی، او در تنۀ درخت است اما تا روباه به آنجا نگاهی انداخت سگ شروع به پارس کردن کرد و روباه پا به فرار گذاشت. خروس و سگ هم برای همیشه دوستان خوبی باقی ماندند.