سیمرغ پدربزرگ من بود
داستانهای فارسی - ایران - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
در این داستان پسرکی کوچک یک مرغ عشق آبی دارد و پسر خاله و دوست صمیمیاش «سارک» نیز یک مرغ عشق سبز دارد. پدربزرگ یک روز همه پرندههایش را آزاد کرده است و باور این موضوع برای بچهها که میدانند پدربزرگ عاشق پرندهاست، سخت است. یک روز سارک متوجه میشود که مرغ عشق او و پسر خالهاش مرده است. او به کمک پسر خالهاش دو چاله در باغچه حفر میکنند اما به محض گذاشتن مرغ عشقها در گودال آنها بال زده و پرواز میکنند و... .