ردپای حلزون
این مجموعه،گزیدهای است از 8 داستان کوتاه که عبارتاند از: ردپای حلزون، در کمال آرامش، کلیسای دام، آنجلا، دیدار، کوه، جای خالی، و نقاشی. برای مثال در "کلیسای دام"، راوی در حالی که در ایستگاه قطار ایستاده و فقط بیست دقیقه فرصت دارد. تصمیم میگیرد به کلیسای دام برود. او با ورود به کلیسا با اصرار مردی جوان برای ماندن در کلیسا روبهرو میشود، اما سرانجام زمان رفتن فرا میرسد. به تصریح راوی: "با نوک انگشت، خیس اشک را از روی گونههایم پاک میکند و تحکمآمیز میگوید: بمان، بمان. من به خاک فکر میکنم. ناگهان از سرمای سردابه مانند کلیسا میلرزم. دستهای مشت کردهام را توی جیب پالتو فرو میبرد. سرم را پایین میاندازم و در حالیکه به انعکاس صدای قدمهایم گوش میدهم، از کلیسا خارج میشوم".