اژدهاکشان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
نسترنه پدر و مادر خود را از دست داده بود و تنها در روستای میلک زندگی میکرد. مردم حرف و حدیث فراوان پشت سر او میگفتند. نسترنه خانه، باغ و گوسفندان زیادی داشت. گرگعلی، چوپان او بود، اما هربار که گوسفندان را به روستا برمیگرداند، یکی از آنها را گم میکرد. این بار بز نسترنه گم شده بود و باران شدیدی میبارید. نسترنه برخلاف مخالفتهای اهالی روستا، به ظاهر برای یافتن بز خود سوار بر اسب رفت، اما او در فکر بز نبود. مردم میلک اعتقاد داشتند که اگر کسی بتواند از زیر رنگینکمان سه کوه آنطرفتر روستای میلک بگذرد، به تمام آرزوهایش میرسد. نسترنه سالها پیش فکر میکرد که با جوانی ازدواج خواهد کرد، اما تنها مانده و پدر و مادر خود را نیز از دست داده بود. او برای رسیدن به کوه آلومنگ در آیو با تمام قوا پیش میرفت تا بتواند از زیر رنگینکمان آلهمنگ بگذرد و به آرزویش برسد. کتاب حاضر که برندة جایزة جلال آل احمد است، حاوی داستانهای کوتاهی با نامهای زیر میباشد: قشقابل، دیو لنگه و کوکبه، کورچال، اژدهاکشان، ملخهای میلک، سیامرگ و میر، تعارفی، آه دود، آب میلک سنگین است، ظلمات و....