آب انبار
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، دربردارندة داستانی فارسی، ماجرای شخصی است که به آموزش و تعلیم کودکان در مکتبخانه میپردازد. شیخ، هر روز به کودکان روستا، درس عشق و انسانیت میداد. روزی در خانه، شیخ به همراه همسرش «طلعت» در انتظار خوردن غذای لذیذ بودند که خبر وارد شدن سگی به مکتبخانه اعلام شد. شیخ در مکتبخانه، یکی از شاگردان به نام «عماد» را مشاهده کرد که برای به دست آوردن حلوایی از شاگرد دیگر «الماس» پسر ثروتمند روستا، صدا و حرکت سگ را درمیآورد. شیخ با دیدن این صحنه و حقارتی که عماد و کودکان دیگر برای خوردن مقداری حلوا متحمل میشد، سخت رنجیده خاطر شده و برای تأدیب عماد و کودکان دیگر، هر روز آنها را با ماجراهای مختلف و عبرتآموز، برای بیدار کردن انسانیت و اتّکا به خود مواجه میکند.