دایی وانیا و فرجامین اثر
این کتاب مشتمل است بر دو نمایشنامه از "آنتون پاولوویچ چخوف" (1860-1904)، نویسندهی روس، تحت این عناوین: "دایی وانیا" و "فرجامین اثر". چخوف در نمایشنامهی نخست به عالیترین بیان در اندیشهی اصلی نمایشنامهی خود میرسد، یعنی این اندیشه که باید نسبت به زندگی روزمره تمکین کرد. اهمیت نمایشنامه در فضایی است که گرداگرد ماجرا را فراگرفته است؛ فضایی که بیشتر از حالات روحی شخصیتهای نمایشنامه به وجود میآید تا از حوادث. شخصیت اصلی نمایشنامه، مردی چهل و هفت ساله به نام "دایی وانیا" ایوان وینیتسکی، است که به خاطر مواضع شوهرخواهر خود، "آلکساندر سربریاکوف" از بسیاری لذات شخصی در طول زندگیاش چشمپوشی کرده است. بخشی از این سرسپردگی به سربریاکوف ناشی از علاقهای است که به خواهر مرحوم خویش داشته؛ خواهری که شوهر خود را بسیار دوست میداشت. دانشمندی سربریاکوف که اکنون دیگر پیر و مبتلا به نقرس شده بود در گذشته چنان وانیا و مادرش، ماریا وینیتسکایا" را تحت تاثیر قرار داده بود که باعث شده بود او را یک موجود عالم و کمیاب تلقی کنند. در حالی این که این حس ستایش، همچنان در مادر او ادامه دارد، اما وانیای چهل و هفتساله، چشمان خود را اندکاندک باز میکند و متوجه میشود که در حال پیر شدن است و زندگیاش به کلی تباه شده است... "فرجامین اثر" نیز در سال 1889 نوشته شده است و از زمرهی اولین نمایشنامههای چخوف به حساب میآید و از جمله آثاری است که تحت تاثیر شیفتگی او به تئاتر و صحنه به وجود آمدهاند. "فرجامین اثر"، نمایشی در یک پرده است که نقش اول آن، دلقک پیری به نام "اسویت لوویدف"، شبی پس از اتمام نمایش به دلیل زیادهروی در خوردن شراب میخوابد و هنگامی بیدار میشود که همگی تماشاچیان رفته بودند و تئاتر در تاریکی شب و سکوت، چهرهی هولناکی یافته بود. همچنین تنها در تئاتر از بیرون قفل شده بود و امکان خروج برای او وجود نداشت. این مسائل، اسویت لوویدف را وادار میکند که کمی به خود و زندگیای که از دست رفته میپنداشته فکر کند. او در اوج ناامیدی به این اعتقاد پیدا میکند که بازیگری و تئاتر، زندگیاش را هدر داده است و در پایان این شصت و هشت سال، هیچچیز برایش باقی نگذاشته است، جز تشویقهای هواخواهانی که عشقشان به او، تنها در زمان نمایش است و بس. اما در طی شب با اجرای قطعاتی از اثراتی که به اعتقاد او "هنر ناب" بودند، بار دیگر به امید میرسد و جوانی را به این وسیله در درون خود احساس میکند. به اعتقاد او، هنر و نبوغ نمیتوانند در کنار پیری باشند و یا به عبارت دیگر، هنرمند، پیر نیست.