موش تنبل
داستانهای حیوانات / داستانهای آموزنده / موشها - داستان / تنبلی - داستان
موش کوچولو حوصله ی هیچ کاری را نداشت. او خیلی تنبل و کثیف بود. او حتی برای خودش غذا درست نمی کرد و از دوستانش غذا می گرفت. دوستان موش که از دست او خسته شده بودند دیگر در خانه هایشان را برای او باز نمی کردند و موش که گرسنه مانده بود جنگل را ترک کرد. او با خانم سمور آشنا شد. خانم سمور کارهای زیادی به موش یاد داد و موش تنبل را به موشی زرنگ و تمیز تبدیل کرد. وقتی موش به جنگل بازگشت دوستانش ابتدا او را نشناختند. موش کوچولو پیش آنها رفت و قول داد که همیشه تمیز و مرتب بماند.