بهتان نیست ...
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب، داستانی فارسی در ژانر اجتماعی است. «آذین»، برخلاف میل باطنی خود به خواستهی دل پدر و مادرش ازدواج میکند. ازدواجی که گاهی او را به نبش قبر خاطرات گذشته وادار میکند... . در بخشی از این رمان میخوانید: «کلید را در قفل چرخاند. صدای آهسته مادرش را شنید که میگفت: اومد. آقا پرویز ارواح خاک مادرت... با ورود او صدای مادر قطع شد. آقا پرویز با عصبانیت از جا برخاست و بهسمتش رفت. آذین سلامی زیر لب گفت و سر جایش ایستاد. آقا پرویز دو دستش را پشت کمرش درهم قفل کرد و گفت: کجا بودی؟ سکوت کرد...».