رودخانه آمازون
داستانهای تخیلی - ادبیات کودکان و نوجوانان / داستانهای ماجراجویانه
"آنی" و "جک" این بار قصد سفری جادویی به آمازون و جنگلهای آن ناحیه را دارند. آن دو معتقدند این جنگلها، وحشتناکترین جایی است که در عمرشان دیدهاند. بچهها با کنجکاوی در جنگل حرکت کرده و با مورچههای بزرگ گوشتخوار روبهرو میشوند. پس از رهایی از دست آنها با ماهیهای خطرناک "پیرانا" برخورد کرده و هنوز در وحشت این برخورد به سر میبرند که ماری بزرگ و سبزرنگ در مقابلشان ظاهر میشود. بچهها سخت وحشت کردهاند. اما میمونی سعی در کمک به آنها دارد و این کمی در به دست آوردن آرامش دوباره یاریشان میکند. آن دو، در جنگل پر درخت، به سختی درخت کلبه خویش را یافته و وقتی وارد آن میشوند، بار دیگر با میمون مواجه میشوند که میوهای در دست دارد و سعی میکند آن را به بچهها بدهد. بچهها هدیه میمون را گرفته و به سرزمین خود بازمیگردند.