عروس نیل
مهمانخانهدار پیری در جزیرهای دورافتاده، پیش از مرگ از دوست خود، ناخدا، میخواهد تا داستان عاشقیاش را برای جمعی از اهالی که بیش از همه مشتاق دانستن آن ماجرا بودند، بازگو کند. با همه سرباز زدنهای ناخدا، سرانجام مشخص میشود که «خلیفه»عاشق زنی خواننده بوده و چون آن زن تنها یک شب در مهمانخانهاش اقامت داشته است، او در اتاق محل اقامت زن را برای همیشه بسته و تنها خودش گاهی شبها با احترام کامل پا به درون اتاق میگذاشته است. پس از فوت خلیفه، برادر بزرگترش که تا به حال کسی جز ناخدا او را ندیده و نمیشناخته، از راه میرسد و حین صحبتهایش ماجرا را کاملتر شرح میدهد. دو برادر، در کشوری غریب، به عشق زن خوانندهای گرفتار میآیند و خلیفه که کوچکتر است و زودتر عاشق شده، میاندیشد که برادر بزرگ به وی خیانت کرده، بنابراین او را ترک کرده و به جزیره زادگاه خویش بازمیگردد و در آن مکان، به اداره مهمانسرایی میپردازد. او سالها و سالها با عشق خویش دلخوش بوده و تا روزی که از دنیا میرود چشم به راه رسیدن خواننده عرب باقی میماند.