راننده خیلی خطرناک
«جیمی» و«می» به همراه پدرشان آقای«لی» سوار ماشین شده و به طرف پارک حرکت می کنند. آقای لی از یک عینک قدیمی استفاده می کند و به همین دلیل تابلوها و چراغ های راهنما را نمی بیند. بچه ها می ترسند و به پدر خود تذکر می دهند. ولی آقای لی متوجه نمی شود. سرانجام یک افسر پلیس آنها را متوقف کرده و اجازه نمی دهد که آقای لی رانندگی کند. در نتیجه جیمی و می تصمیم می گیرند تا به همراه آقای لی پیاده به پارک بروند. این داستان در کتابی مصور و رنگی و در قطع وزیری، برای آشنایی گروه سنی ب و ج با قوانین رانندگی به چاپ رسیده است. در آخر کتاب نیز یک لیست فارسی-انگلیسی از واژه ها و عبارت های مرتبط با راهنمایی-رانندگی گردآوری و ارایه شده است.