چشمان همیشه مست
داستانهای فارسی - قرن 14
وقتی خانوادهی "رویا" به منزل جدید میروند، پدرش تصمیم میگیرد تا طبقهی بالا را به دو دانشجوی مجرد اجاره دهد. زمانی که پدر متوجه میشود رویا در درس ریاضی ضعیف است، از دکتر شاکری ـ یکی از آن دو دانشجو ـ میخواهد تا به او کمک کند. طی جلسات تدریس خصوصی، رویا دلباختهی دکتر میشود. از طرفی دکتر شاکری به تهران میرود تا موافقت خانوادهاش را مبنی بر ازدواج با رویا جلب کند. اما تا مدتها خبری از او نمیشود. پس از مدتی معلوم میشود که دکتر با دخترعمویش ازدواج کرده و به خارج از کشور رفته است. پس از این شکست، پدر رویا خیلی سریع او را به همسری پسر یکی از دوستانش که "جهان" نام دارد درمیآورد. جهان مردی بیقید است و رویا هر چهقدر سعی میکند نمیتواند او را به راه بیاورد. تا این که وی با وجود داشتن فرزندی از جهان جدا میشود. پس از این حادثه رویا در شرکتی مشغول به کار میشود و در همین حال متوجه علاقهی "شهرام" ـ مدیرعامل شرکت ـ نسبت به خود میشود. رویا پس از مدتها متوجه میشود که دکتر شاکری به دلیل بیماری لاعلاج فوت کرده و در این حال به شهرام در مقابل تقاضای ازدواجش پاسخ مثبت میدهد.