لولیوش
داستانهای فارسی - قرن 14
دستهایش را در آغوش گرفت و باز هم سر چرخاند. نیم رخ صورت و بینی آزالیا سرخ شده بود و هنگام حرف زدن بخار غلیظی از دهانش بیرون میآمد. بوسه کاویار روی صورت آزالیا غافلگیرش کرد و بعد نگاه بی حالت کاویار که در چشمهایش نشست. بلافاصله نگاهش را دزدید و به آن طرف و به اتومبیلهای پارک شده دوخت. چرا تعجب کرده بود؟ او کاویار بود همان فوتبالیست بدنام با آن خانواده بدنامتر...