راهی سرنوشت

راهی سرنوشت

داستان‌های فارسی - قرن 14

من، ماشاءا... بارها شرح زندگی پدر و مادرم را از زبان پدرم شنیده بودم. او که در شهر کرمانشاه زندگی خوبی داشت در پی عاشق شدن به روستای کوچکی نقل مکان کرد. او و مادرم زندگی نسبتا راحتی داشتند. چهارساله بودم که مادرم را از دست دادم و همراه پدر و برادرم به کرمانشاه بازگشتیم. از آن زمان با بیکار شدن پدرم زندگی سخت ما شروع شد. ما همیشه گرسنه و خسته بودیم ولی نمی‌توانستیم کاری برای پدرمان انجام دهیم. روزها گذشت تا این که پدرم به شدت بیمار شد. در آن میان ما به خانۀ خواهرم در یکی از روستاهای اطراف رفته بودیم. مجبور شدم پدرم را به کرمانشاه برگردانم ولی او قبل از رسیدن به مطب پزشک مرد. پزشک درمانگاه مرد خوبی بود و به من قول داد که سرپرستی‌ام را به عهده بگیرد. برای مدتی از او و خانواده‌اش جدا شدم تا بتوانم به کارهای برادرم رسیدگی کنم. «داوود» به منزل خواهرم رفت و من پس از چند ماه به کرمانشاه برگشتم؛ ولی شنیدم دکتر محمد حدود یک ماه قبل خانه و مطب خود را فروخته و به شیراز رفته است. نمی‌دانستم در آن شهر به تنهایی چه‌کنم و سرنوشت چه راهی را پیش رویم قرار داده است ولی مجبور بودم به زندگی ادامه دهم.

قیمت چاپ: 10,000 تومان
نویسنده:

ماشاالله پراور

ویراستار:

شهلا صالحی

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1392

نوبت چاپ:

2

تعداد صفحات:

224

قطع کتاب:

رقعی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789642649129

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

تالیف