کلاغ بیناخن
داستانهای فارسی - قرن 14
«باران»، «مهشید»، «یسنا» و «مارال» در مدرسه با هم دوست شده بودند. مهشید بیشتر مواقع برای سرگرمی با پسرها ارتباط داشت و به نصیحتهای دوستانش برای قطع رابطه با آنها توجهی نمیکرد. بعد از ارتباطی که با «هومن» داشت با «شاهین» آشنا شد و یک بار به همراه شاهین، و مارال، به کافیشاپ رفتند. از طرز نگاه کردن شاهین به یسنا همه دریافتند پای علاقهای به میان آمده است. بعد از آن روز شاهین با مهشید جر و بحث میکرد و از او میخواست تا دیگر تماسی با هم نگیرند، چرا که او با نقشة هومن با مهشید دوست شده بود تا چند عکس شخصی مهشید را بگیرد و برای هومن ببرد، بعد از آن ماجراهایی رخ داد که در ادامة داستان بازگو شده است.