هیس ... ساکت!
داستانهای تخیلی
تابلوی "بوق زدن ممنوع" با خوشحالی به جاده نگاه کرد. همهجا ساکت بود و هیچ صدایی به گوش نمیرسید. مرغابی سفیدی با صدای کواک کواک از جاده گذشت. تابلو "بوق زدن ممنوع" از او خواست که ساکت باشد و مرغابی نیز گوش داد. بعد از او یک گاو با صدای ماما از آنجا گذشت او نیز به حرف تابلو عمل کرد. سپس یک اتوبوس از جاده گذشت او مرتب بوق میزد تابلو از او خواست که ساکت باشد اما او عصبانی شد و سرش را محکم به تابلو کوبید تابلو خم شد و افتاد. ناگهان یک ماشین پلیس از راه رسید و اتوبوس را جریمه کرد و تابلو را در سر جای خود قرار داد. نگارنده در کتاب حاضر نقش پلیس و تابلوهای راهنمایی و رانندگی را برای کودکان شرح داده است.