هدیه شوم
داستانهای انگلیسی - قرن 19م.
مرد کوچکی در سالن کوچکی که با تعدادی کودک هماتاق بود، استراحت میکرد. آن مرد دو فرزند داشت؛ آقای «تیتر بای» خسته از سر و صدای بچهها و رفتارهای شیطنتآمیز آنها در حالی که فکر میکرد «جانی»، پسرش موجب ایجاد سر و صداست او را تنبیه میکند، اما جانی با گریه و زاری پدرش را متوجه اشتباهش میکند. جانی دلش برای مادرش تنگ شده در حالی که ...