ماهی دریا
قرآن - قصهها - ادبیات نوجوانان
یونس (ع) پیامبری بود که در شهر نینوا زندگی میکرد. مردم آن شهر نادان و بتپرست بودند. حضرت یونس سالهای بسیاری مردم را به سوی خدا دعوت کرد ولی هیچکس به سخنان او گوش نمیداد تا این که صبر یونس (ع) تمام شد و از خدا خواست بر آنها عذابی سخت بفرستد و خداوند دعای پیامبر خویش را پذیرفت و روز معینی را برای نزول عذاب مقرر فرمود. یونس به مردم پیشنهاد کرد که توبه کنند ولی مردم شهر او را مسخره کردند. یونس (ع) نیز از شهر خارج گردید و منتظر فرمان خداوند نشد. هنگامی که نشانههای خشم خداوند آشکار گردید مردم از رفتار و کردار خویش پشیمان شدند و توبه کردند و خداوند مهربان نیز آنان را بخشید. خداوند از این که یونس (ع) مردم را تنها گذاشته بود ناخشنود بود. از طرفی هنگامی که یونس (ع) از میان مردم رفت و به ساحل دریا رسید سوار بر کشتی شد. خداوند به نهنگی دستور داد تا راه را برکشتی ببندد و یونس (ع) را ببلعد. یونس (ع) همانجا با خداوند راز و نیاز کرد و به دلیل اشتباهش عذرخواهی نمود. خداوند صدای او را شنید و به نهنگ دستور داد یونس (ع) را به ساحل بیاورد. او در شکم ماهی خیلی ضعیف شده بود بنابراین خداوند بوتهی کدویی در نزدیکی او رویاند. هنگامی که حال یونس (ع) خوب شد خداوند دوباره او را به سوی مردم نینوا فرستاد. مردم از دیدن او شاد شدند و به خاطر رفتار گذشتهی خویش پوزش خواستند. یونس (ع) در کنار مردم سالهای بسیاری زندگی کرد و دستورات خداوند را به مردم ابلاغ نمود.