سبد سفارش شما خالی است!

در نمایش‌نامة حاضر مردی سپیدموی، هنگام گرفتار شدن در به عشق واقعی، دیگران را از عشق‌های پوچ برحذر می‌دارد. گفت‌وگوی اولیة او با زنی است که عاشق همسرش که پاچالدار نانوایی (مسئول فروش نان به مردم) است. این زن پس از سال‌ها زندگی مشترک درمی‌یابد که همسرش «مش اسماعیل» بر سرش هوو آورده است. در گفت‌وگوی بعدی، او مردی را می‌بیند که به دنبال پولی برای جراحی زنش است. مرد که در کوره‌پزی کار می‌کند. پس از بازگشت به منزل بر اثر یک حرف چنان ضربه‌ای بر سر همسرش وارد می‌کند که حافظة زن از بین می‌رود. مرد سپیدموی خطاب به این مرد، تمام عشق‌های موجود جهان امروز را غیرحقیقی می‌داند.