باران
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر فراز و نشیبهای زندگی دختر جوانی به نام «غزل» است. «غزل» دختر زیبایی است که در سبزوار زندگی میکند. او به اصرار مادر و پدرش با مردی به نام «ناصر» ازدواج میکند، امّا آنها به دلیل بچّهدار نشدن از هم جدا میشوند. «غزل» بعد از جدایی در رشتة ادبیات فارسی در تهران مشغول به تحصیل میشود و در دانشگاه به مردی به نام «امید همایون» که استاد دانشگاه است، علاقهمند میشود. آنها پنهانی با هم ازدواج میکنند. «امید» اهل اصفهان است و پدر «غزل» به دلیل تجربههای تلخ گذشته، با ازدواج آنها مخالفت کرده و به «غزل» تهمتهایی میزند. پس از چندی، پدر پی به اشتباه خود میبرد و با ازدواج آنها موافقت میکند. «غزل» و «امید» پس از آغاز زندگی عاشقانه خود، صاحب دختری به نام «باران» میشوند که زندگی آنها را شیرینتر میکند.