مار رنگینکمان و قصههای دیگر
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
در زمانهای قدیم سرزمینی بود که مردم آن خیلی خوابآلود بودند. حتی نگهبانهای قصه پادشاه هم میخوابیدند و پادشاه میترسید نصف شب کسی بیاید و او را بکشد. یک شب پادشاه تختخواب خود را نزدیک نگهبانها برد و با تعجب دید که دیگر هیچ نگهبانی نمیخوابد. چون پادشاه آنقدر خروپف میکرد که نگهبانها از صدای او خوابشان نمیبرد. این داستان یکی از داستانهای جلد نهم از مجموعه کتابهای مصور قصههای رنگارنگ است. خرفلوتزن، میمون و تمساح، مستقیم به سمت ماه و پهلوان شجاع برخی دیگر از داستانهای این جلد هستند.