گربههای حیلهگر
در یک مزرعة سرسبز، جوجه خروسی مشغول بازی بود که یک گاری اسباببازی پیدا کرد. در همان لحظه دو گربة مکار که از آنجا رد میشدند به طرف او آمدند و گفتند «ما حاضریم مثل دو تا اسب قوی گاری تو را بکشیم». جوجه خروس بعد از مدتی فکر کردن پیشنهاد آنها را قبول کرد. آنها گاری جوجه را به جنگل بردند و گفتند فردا صبح ما تو را به یک سفر خوب میبریم. جوجه خروس تمام قضیه را برای یک مرغ تعریف کرد، اما مرغ گفت دوستی تو با دو گربه به جای خوبی نمیرسد، به حرف آنها گوش نکن. اما جوجه خروس به حرف مرغ گوش نکرد و با آنها به سفر رفت. او در آن سفر فهمید که گربهها قصد خوردن او را دارند. اما مرغ از آنجایی که خوبی او را میخواست، به دنبالشان رفته بود و توانست جوجه خروس را از دست آنها نجات دهد. داستان آموزندة حاضر برای کودکان گروه سنی «ب» تهیه شده است.