بالش کپله
داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «بالش کپله از خواب پرید، باز مثل هر شب خواب دیده بود. خواب ماه و ستارهها، خواب دیده بود رفته توی آسمان. تشک دوباره خوابید و خرخر کرد. دل بالش بدجوری درد گرفت. نتوانست دیگر چیزی بگوید، مشت تشک آنقدر محکم بود که درز بالش پاره شده بود. یکدفعه یکصدایی شنید. نه! یک عالمه صدا شنید. تیکتیک، چهه، چهه، قدقد... این صدای پرهایی بود که از شکم بالش بیرون میریخت. بالش گفت من اینهمه پر داشتم و خودم نمیدونستم».