مارمولکی که ماه را بلعید
ژان ژاک ری گاردیو، راوی کتاب، خود را نویسندهای مرده میداند، در حالی که یک دورگة فرانسوی ـ اسپانیایی است. او خود را یک انسان فرامکان و فرازمان میداند که ملت و نژاد مشخصی ندارد و در زمان معینی نمیگنجد، خود را آزاد میپندارد که به هرجایی که بخواهد میتواند برود و به هر زبانی که دوست داشته باشد تکلم میکند و مینویسد، وی ترجیح میدهد زبان مورد استفادهاش فارسی باشد و خود را صاحب بلامنازع سه کتاب مینامد که یکی از آنها «مارمولکی که ماه را بلعید» است. این داستان شرح حال زندگی مسخرة شخصی متوهم و خیالپرداز بود. مردی که احساس میکرد، گاه انسان و زمانی دیگر مارمولک است. توهم و خیال بود یا واقعیت خودش نیز نمیدانست، به هر کس میرسید از او میپرسید شما به من بگویید من کیستم؟ ساعتهای متوالی روی پرچین خانهای متروک، نظارهگر ماه مینشست تا این که در خسوف کاملی، که بزرگترین خسوف قرن بود، ماه را به طور تمام و کمال بلعید. در کتاب حاضر، داستانهای دیگری به نامهای اقرار یار، منشی محرم ناظم و قاضی، مباشر ساختمان، برگزیدة نه نفر، شهسوار اسکاتلندی کمال و... به تعریف ژان پاک ری گاردیو به نگارش درآمده است.