خاطرات مزاحم
داستانهای فارسی - قرن 14
«آرمان» نوزده ساله و دانشجوی رشتة فلسفه است. او به خاطر غرورش و برای اثبات اینکه میتواند روی پای خودش بایستد، از خانه بیرون میزند و راهی شهری غریب و ناشناخته به نام آرمانشهر میشود. شهری که قرار است او را به آرزوهای محالش برساند، اما اتفاقات غیرمنتظرهای در مسیرش واقع میشود. در لحظة ورود به آرمانشهر، او با «میترا»، دختر ارمنی و نیمهلال آشنا میشود و این آشنایی، آرمان را به یاد عشق اسطورهای و دستنیافتنی خود که به زهره داشته و حالا برای ادامة تحصیل به مسکو رفته است میاندازد. در آنجا بر اثر اتفاقاتی آرمان مضنون به قتل دختری جوان به نام «آنت آوانسیان» که ارمنی است میشود، دختر بیگناهی که به طرز مشکوکی کشته شده است. آرمان متهم به قتل، در انتظار سرنوشت نامعلومی به سر میبرد.