نقشبندان (مجموعه داستان)
داستانهای فارسی - قرن 14
«حمید» در انفجار مین هر دو دست خود را از دست میدهد، در حالی که به نظرش مهمترین چیزی که احتیاج داشت دستهایش بود، زیرا او نقاش بود و تابلو میکشید. حمید بعد از این اتفاق، آیندة روشن و امیدوارکنندهای برای خود نمیبیند برای همین به بهانهای به گذشته پناه میبرد که تصویر روشن و شفاهی از آن در ذهن داشت؛ هرچند که زنده شدن هر خاطرهای باعث عذاب و آزار فراوانش میشد. از دست دادن دستهایش او را نسبت به شکل مطلق و دایمی همة چیزهایی که در اطرافش وجود داشت دچار شک و تردید میکرد و این که امکان دارد همه چیز در لحظهای دیگر، شکل متفاوت و حتی متضادی با آنچه قبلا داشته است بگیرد و زندگی انسان را دگرگون کند، ولی با وجود این که روحش در مقابل هر حرف و نگاه و برخوردی بسیار شکننده شده است چیزی در عمق وجودش هنوز زبانه میکشد و در اوج ناامیدی و یاس مانع حاکمیت انجماد و تاریکی در درونش میشود. مجموعة حاضر علاوه بر داستان مذکور با عنوان «نقشبندان» حاوی داستان دیگری با نام «حضور» است.