خر باشم بهتر
افسانههای عامه
در شهری دور، سقایی زندگی میکرد. او خری داشت که هر روز بارش را حمل میکرد. خر از شرایط دشوار زندگیاش ناراضی بود. تا این که یک روز، میرآخور ـ رئیس اصطبل شاهی ـ مدتی او را به اصطبل شاهی برد. خر از زندگی در آنجا بسیار راضی بود. ولی با وقوع حادثهای به حقیقتی پی برد و قدر زندگی در کنار سقاباشی را دانست و نزد او بازگشت. کتاب حاضر جلد اول از مجموعة «قصههای مثنوی» و اقتباسی از مثنوی مولاناست و مخاطبان آن گروه سنی «ب» هستند.