جیمز و هلوی غولپیکر
داستانهای انگلیسی - قرن 20م. - ادبیات کودکان و نوجوانان / افسانههای عامه
«جیمز هنری تروتر» تا چهارسالگی زندگی خوب و خوشی در کنار پدر و مادر مهربانش داشت. اما یک روز که پدر و مادر برای خرید به شهر لندن رفته بودند خوراک یک کرگدن عصبانی که از باغ وحش لندن فرار کرده بود شدند و مردند. جیمز نزد عمههایش «اسپانچ» و «اسپایکر» به جنوب انگلستان رفت. عمههای او آدمهای خودخواه و بیرحمی بودند و جیمز را کتک میزدند و از او کار میکشیدند و اجازة خروج از باغ را به او نمیدادند. بعد از سه سال زندگی در غم و اندوه روزی پیرمردی دانههای جادوییای به جمیز داد و دستور خوردن و صاحب نیروی جادویی شدن را به او یاد داد. اما دانهها از دست جیمی افتادند و به زیر خاک درخت هلویی که بار نمیداد رفتند. دانههای جادویی به اولین چیز یا کسی تعلق داشت که توسط او بلعیده میشد. خیلی زود هلویی در آخرین شاخة درخت شروع به رشد کرد و در مقابل چشمان عمهها و جیمز به اندازة یک خانة بزرگ شد. زیر درخت سوراخی دیده میشد. جیمز وارد سوراخ شد و به تونلی رسید. در آن تونل ماجراهای عجیب و غریبی برای او اتفاق افتاد. این رمان برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.