چشمانی که تاب داشت
این کتاب داستان زندگی زنی است به نام "گلرخ "که بعد از طلاق، با پسرش "شهنام "زندگی میکرده است .شهنام نیز دوبار ازدواج میکند، اما هر دو ازدواج او به طلاق میانجامد .شهنام از زن دومش ـ منیژه ـ صاحب دختری به نام "ملیکا "میشود .منیژه با بیرحمی بچه را در بیمارستان رها میکند . شهنام در یک سانحه جان میسپارد و دادگاه سرپرستی ملیکا را بر عهده مادربزرگش ـ گلرخ ـ میگذارد .