بابا و دایناسور
اعتماد به نفس در کودکان - داستان / ترس در کودکان - داستان
«نیکلاس» از تاریکی و از حشرهها میترسد. نیکلاس سعی میکرد مثل پدرش شجاع باشد. اما او به کمک نیاز داشت، به یک دایناسور؛ چون دایناسورها تاریکی را دوست دارند و از حشرهها نمیترسند و آنها را میخورند. وقتی نیکلاس دایناسورش را توی جیبش میگذاشت، شجاع میشد درست مثل پدرش. اما یک روز نیکلاس دایناسورش را گم میکند و... .