حصار خوشبختی
این داستان، ماجرای مبارزهی انسانها با درها و ناکامیهاست؛ تسلیم نشدن روح بلند و ایمان یک زن در مقابل یاس و ناامیدی؛ تصویری از صداقت و یکدلی انسانهایی که حقیقت عشق و خوشبختی را فهمیدهاند و در برابر ناملایمات روزگار ایستادگی کردهاند. ماجرا با زنی تنها که در پارک نشسته است آغاز میشود. او بعد از 50 سال به طور اتفاقی همبازی دوران کودکی خویش را مییابد. گفتوگوی میان آندو، یادآوری خاطرات و حوادثی که در طول زندگی بر آنها گذشته هستهی اصلی داستان را تشکیل میدهد.