عمو یادگار، خوابی یا بیدار؟ "شعر و قصه کودکانه"
شعر کودکان و نوجوانان
این داستان مصور و رنگی که بخشی از آن در قالب شعر تدوین شده درباره چوپانی است به نام "عمو یادگار ."عمو یادگار هر روز گوسفندان را برای چرا به بیرون از ده میبرد .روزی عمو یادگار مشغول چراندن گوسفندان است که ناگهان صدای ناله خرسی را میشنود که در دام گرفتار آمده است .از همین رو به کمک او میشتابد و بدین ترتیب خرس از دام رها میشود .بهار همان سال، عمو یادگار گله گوسفندها را برای چرا به دامنه تپهها میبرد و در آن جا در کنار درخت آلبالوی وحشی چشمش به کندوی عسلی میافتد که میان سفرهای از آفتابگردان قرار دارد .از آن روز به بعد، هر سال در نخستین روز بهار، چوپانهای روستا در کنار آن درخت کهنسال کندوی عسلی را بر سفرهای از گل آفتابگردان میبینند و سهم خود را از آن بر میدارند .