الاغ بازیگوش: حکایتی از امثال و حکم (علیاکبر دهخدا)
الاغ و شتر با هم دوست بودند. آنها هردو از دست صاحبانشان فرار کرده بودند و در دشتی زندگی میکردند. یک روز کاروانی در حال گذشتن از دشت بود، شتر به الاغ گفت ساکت باش تا آنها ما را نبینند. اما الاغ گوش نکرد و شروع به آواز خواندن کرد. همین شد که کاروانیان آن دو را دیدند و گرفتند و با خود بردند تا به یک رودخانه رسیدند. الاغ نمیتوانست از آن بگذرد، اما شتر که قدش بلندتر بود میتوانست. اهالی کاروان الاغ را به کمر شتر بستند تا بتوانند از رودخانه بگذرند. شتر هم به تلافی کار الاغ آنقدر تکان خورد تا الاغ در رودخانه افتاد و آب او را برد. کتابچة حاضر دربرگیرندة حکایتی از امثال و حکم دهخدا در قالب یک داستان کوتاه برای کودکان دو گروه سنی «الف» و «ب» است.