پروانه روی سینه آقای دکتر
این داستان بلند، شرح ماجرای جوانی شهرستانی است که در خانوادهای متوسط بزرگ شده با قبولی در دانشگاه و پیوند با محیطی بزرگتر، به مسیر مبارزه علیه رژیم شاه گام بر میدارد .در این گیرودار او با پزشکی آشنا میشود که خلا فکری او را پر ساخته، نوعی دلبستگی عاطفی به پزشک پیدا میکند ;به گونهای که بعد از اعدام او، همچنان وجودش را زنده نگاه میدارد .داستان با دستگیری جوان و یکی دیگر از مبارزان در اطراف یک شهر دیگر، پایان مییابد .در بخشی از داستان آمده است ..." :و انگار هر چه جلو میروی، روزنه نور بیشتر پس مینشیند، خسته، به عرق نشسته، سودای آن را مییابی، که بانگ برداری و به زمین و آسمان نفرین بفرستی، که انگار چیزی در درونت نجوا میکند :صبور باش، صبور !طعم تلخ صبوری را در مخالفت یک راه دراز، با تنی خسته و کوبیده میچشی، و در آنی انگار کسی میگوید" :به دنبال من بیا، به دنبال عشق ."