نصیر
داستانهای فارسی - قرن 14
جوانی با قامت بلند، اما خمیده از غم دنیایی که روی شانههایش سنگینی میکرد به کاروانی میرسد و در آنجا اطراق میکند تا استراحت کند. «نصیر»، با همان حال غریب دخترکی را میبیند، دلش، عقلش را همراه میکند تا وجودش را به آن دختر بسپارد. قدرت برآمده از خواست نصیر آنچنان رئیس کاروان را به تسخیر در آورده بود که با همراهی او با کاروان موافقت میکند و...