ماهتر از ماه: داستانی برای کودکان و نوجوانان
داستانهای فارسی - قرن 14
چشمانش چون فیروزهای در قاب گوهری، هر رهگذری را مجذوب خود میکرد. ادب و منش و تواضع اش حکایت داشت از بزرگ زاده بودنش که دست تقدیر او را به کنج حجرهای در بازار دقوسا کشانده بود. شاگردی را پیش شیخ احمد حکیم تلمذ میکرد. طبابت و کار در حوزه عطاری را بسیار دوست میداشت. گیاهان دارویی و عرقیات و جوشاندهها را خوب میشناخت و با آنها، امراض را علاج میکرد. وقتی نسخهای برای بیماری میپیچید، دلش آرام میگرفت، گر چه هنوز راه زیادی برای طبیب شدن پیش رو داشت، ولی تمام جدّش را به کار میگرفت.