رابطه پنهانی
در این داستان، "منوچهر" یک اسیر جنگی است که بعد از نه سال اسارت به ایران برمیگردد و اطلاع مییابد که همسر و دخترش در یک تصادف کشته شدهاند. او اثری از خانوادهاش نمییابد سپس در پی بیماری، در بیمارستان بستری شده در آن با پرستاری جوان به نام "مرضیه" آشنا میشود. وجود مرضیه و دلبستگیای که منوچهر به وی پیدا میکند باعث آرامش وی میشود و سرانجام آن دو با هم ازدواج میکنند؛ اما با پیگیری آقای "فرهمند" ـ دوست منوچهر ـ وی اطلاع مییابد که همسر و دخترش زنده هستند و....