جاروی دسته بلند
این داستان به زبان ساده و به شیوهی تمثیلی، درباره یک سطل زباله است که داخل آن اتفاقاتی رخ میدهد. ماجرا از این قرار است که به گوش تکتک زبالهها ازجمله "خانم تهسیگار"، "کاغذ مچاله" و "نوشابهای که یه کم داره" رسیده که رفتگر قصد دارد آنها را بسوزاند. از این رو هول و ولایی در داخل سطل ایجاد میشود. رفتگر بر سر زباله نفت میریزد و تهسیگار خود را به داخل آن پرتاب میکند، سپس نیمی از کاغذ مچاله شده آتش میگیرد، اما در این هنگام باران میبارد و آتش خاموش میشود و سرانجام همه زبالهها روی آب شناور میمانند.