مارال
داستانهای فارسی - قرن 14
رمان حاضر داستان مردی است به نام قباد که از زیبایی ظاهری بهرهای ندارد و به همین سبب و به دلیل داشتن اندام و چهرهای ناهمگون از جامعهای که پر است از ستایش ظواهر دنیایی، کناره جسته و در پیله تنهایی خود فرو رفته است. حضور دختری نابینا به نام مارال به زندگی قباد رنک و بویی دیگر میبخشد. این دو که دردآشنا هستند نگرشی واقعبینانه به نوع معلولیتشان دارند. آنها پذیرفتهاند که قادر نیستند در معلولیت خود تغییری ایجاد کنند؛ پس در تلاشاند اندیشه و کردارشان را زیبا کنند و این زیبایی درونی نقطه اتصالی میشود برای پیوند این دو. جدایی، درست در زمانی که هر دو خود را در قله آرزوها میبینند، چیزی است که داستان را پیش میبرد. سفر قباد برای یافتن مارال، سفری است به درون؛ سفری که برای او شناختی از واقعیتهای زندگی را به همراه دارد.