روزی روزگاری: بر اساس حکایتی از مثنوی مولوی
در روزگاران قدیم مردی زندگی میکرد که در علم نحو بسیار متبحر بود. او که قصد سفر با کشتی را داشت با سوار شدن بر کشتی خطاب به کشتیبان گفت: آیا تو از علم نحو چیزی میدانی؟ کشتیبان میگوید: نه از آن چیزی نمیدانم. نحوی در پاسخ میگوید: پس نصف عمرت در فناست. پس از چندی گردابی رخ داده و کشتی را به چپ و راست خم میکند . کشتیبان به نحوی میگوید: آیا تو از شنا کردن چیزی میدانی و نحوی پاسخ منفی میدهد. کشتی بان نیز در جواب میگوید: تو کل عمرت در فناست زیرا کشتی درحال غرق شدن است. مجموعه "روزی روزگاری" حاوی داستانهایی بازنویسی شده از مثنوی معنوی اثر - شاعر و عارف برجسته قرن هفتم هجری- است. این داستانها با عبارت روزی روزگاری آغاز شدهاند و "کشتی در گرداب" یکی از آنهاست. برخی دیگر از داستانهای کتاب عبارتاند از: موش و شتر،آُب و دیوار، چهار هندو، پشه وباد، الاغ در آخور سلطان، و دزد و قوچ.