قصهها و بچههای سرزمینهای دور: درخت آرزو و شش قصه دیگر
در سرزمینی گرم با خورشیدی درخشان، یک درخت آرزو در قلب جنگلی انبوه رشد کرده بود. هرگاه کودکی آرزوی یک اسباببازی را داشت میتوانست به جنگل برود و اسباببازیاش را که به شاخة درخت آرزو آویزان شده بود، پیدا کند. اما «تولو» که آرزوی داشتن یک توپ فوتبال را داشت، توپاش را بر شاخههای درخت ندید. کمی بعد او دریافت که درخت بیمار است و سعی کرد سلامت درخت را به او بازگرداند و در این راه موفق شد. این داستان تحت عنوان «درخت آرزو» به همراه شش داستان دیگر تحت این عناوین در مجموعة حاضر به چاپ رسیده است: اشک تمساح، دزد کوچولوی لحظهها، گنجشک خواهرم سولا، الاغ کوچکی که میخواست یک گرگ باشد، سانگو و رودخانه، و کرهاسب و شتر پیر. کتاب از مجموعة «قصهها و بچههای سرزمینهای دور» است و مخاطبان آن گروه سنی «ب» و «ج» هستند.