چل ماه
مردی میان سال همراه کودک درونش در رویای دیدن چهل ماه در خواب شبانهاش، میان یکی از ماهها عکس دختری را میبیند که در نوری بنفش غوطه میخورد. صبح روز بعد، عمویش از محبس آزاد شده و میان سوغاتیهایی که با خود آورده است، تندیس کوچکی است که شباهت به خواب رویایی کودک دارد. کودک با سفر به هزارتوهای پنهان درون، به سفری شگفتانگیز همراه با عمویش میرود تا در نهایت در بازگشت به خویشتن میرسد و لیلای گمشدهی کودکیاش را در قریهی اجدادیاش، چهل ماه، پیدا میکند.