قصهی پای و قالب شیرینی
یک روز «رایبی»، به دوستش «دوشس» نامهای نوشت و او را برای خوردن چای عصر و یک پای خوشمزه دعوت کرد. وقتی نامه به دست او رسید، در جواب، از دعوت رایبی تشکر کرد و دعوت او را پذیرفت. اما اندکی بعد با خود اندیشید که اگر رایبی او را به خوردن پای موش دعوت کرده باشد چه خواهدشد؛ چرا که او اصلا دوست نداشت پای موش بخورد. برای همین فکری به سرش زد و یک پای آماده کرد و تصمیم گرفت موقعی که رایبی برای خرید بیرون میرود، آن را در فر آشپزخانة او بگذارد. این موضوع ماجراهایی را به دنبال داشت که در ادامة داستان بازگو شده است.