مومو
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
دخترکی به نام «مومو» در حاشیه شهری بزرگ در خرابههای یک آمفیتئاتر زندگی میکند. او فقط با چیزهایی که در گوشهوکنار شهر پیدا میکند روزگار میگذارند، اما استعدادهای عجیب در شنیدن درد و دلهای آدمها دارد. روزی سروکله عالیجنابان خاکستری پیدا میشود. آنها میخواهند وقت ارزشمند آدمها را بدزدند و برای همین هر روز که میگذرد آدمها یکنواختتر و بیروحتر میشوند. در این میان مومو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر کند و... .