علیت از نظر کانت
علیت و تعریفهای مختلفی که اندیشوران در مکاتب فلسفی، علمی، کلامی و عرفانی از آن ارائه دادهاند، همواره محل بحث و مناقشۀ فیلسوفان بوده است. کانت یکی از فیلسوفان برجستۀ غربی است که، تشکیکات "هیوم" ، وی را بهاهمیت اصل علیت واقف کرد. کانت در جواب هیوم کوشیده است، رابطۀ ترکیبی علت و معلول را در مفهوم ابژه نشان دهد و از این طریق اعتبار عینی رابطۀ علی را به اثبات برساند. کانت پس از آن که می پذیرد نمیتواند کلیت و ضرورت رابطۀ علی را در ابژۀ تجربی (عین خارجی) به اثبات برساند، به مفهوم ابژۀ استعلایی رو میآورد. ابژۀ استعلایی مفهومی است پیشین که کلیت و ضرورت آن بر احکام فاهمه استوار است. نگارندۀ این کتاب، تحقیق خود را بر اساس تفکیک بیان دو معنای ابژهپیش برده است : ابژۀ تجربی که متکفل ماده شناخت و واقعیت عینی، و ابژۀ استعلایی که متکفل صورت شناخت و اعتبار عینی است. تفکیک دقیق بین این دو معنای ابژه و به دنبال آن، تعیین سهم مادۀ شناخت و صورت آن، اکثر شارحان کانت را دچار سردرگمی کرده است و در این باره خود کانت مقصراست، زیرا هر جا اصطلاح عینی را بکار برده، معلوم نکرده است که آیا منظور او، واقعیت عینی است یا اعتبار عینی. نگارنده سعی کرده است تا آن جا که به"علیت" و "توان عینی" مربوط میشود، این ابهام را بزداید. کانت هم در شاکلمهسازی و هم در تحلیل اصول برای مفهوم زمان، نقش حیاتی قائل است. او تحت تأثیر این رهیافت، مفهوم زمان را در تعریف علیت (توالی زمانمند) اخذ کرده و در مقام اثبات علیت از آن بهره برده است. باید توجه داشت که ربط علیت به مفهوم زمان از اساس خطا است. نگارنده نشان داده است که چگونه اشتباهات کانت از این رهیافت ناشی شده است. وی تحت تأثیر این رهیافت، نخست بی دلیل بحث علیت را به علتهای ناقصه محدود نموده و دوم این که عمق محض را در تعارض سوم و چهارم جدل به تعارض دچار کرده است.