خواب باران
داستانهای فارسی - قرن 14
نوشتار حاضر از مجموعه داستانهای فارسی قرن 14 میباشد که در بخشی از داستان میخوانیم: «ناگهان دید که دارد از پلهها سرازیر میشود. دستش را دید که بیاختیار روی در چوبی کشیده میشود. خودش را دید که از میان چند نفری که گرد ضریح بودند راه باز میکند و شانه به شانه عزیزخانم میایستد...».