سیاه سفید
داستانهای نوجوانان آمریکایی - قرن 21م.
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای نوجوانان نگاشته شده است. در این داستان هابوی سیزدهساله به خاطر داشتن چشمهای روشن ، موهای زرد و پوست سفید، همیشه با دیگران فرق داشته. پوست او نه مثل افراد خانوادهاش قهوهای است، نه مثل سفیدپوستهایی است که . برای فتح کوه کلیمانجارو به آنجا میآیند؛ بلکه از آن پوستهایی است که زیرآفتاب خیلی سریع میسوزد و او را مجبور میکند تا همیشه در دل سایهها مخفی شود. از آن پوستهایی که باعث میشود بچههای مدرسه او را پسر شبحی صدا کنند. اما اصو، خواهرعزیز او، پسر طلایی صدایش میکند. او تنها عضو خانواده است که هابو را دوست دارد. دو برادر بزرگترهابو او را دست میاندازند، مادرش بهسختی میتواند به او نگاه کند و پدرش که نتوانسته او را بپذیرد، سالها پیش خانواده را به حال خودش رها کرده است. هابو و خانوادهاش بعد از ناکامی در اداره مزرعهشان مجبور میشوند دهکده کوچکشان را ترک کنند و به موانزا، که شهری بندری است، پناه ببرند. آنجا هابو میفهمد که اسم دیگری هم دارد: زال.