پاریس من و پدرم
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
«کاترین سرتیتود»، مثل پدرش عینکی است و دوست دارد مثل مادرش ژیمناستیککار شود؛ اما او برای ورزش کردن مجبور است عینکش را بردارد. کاترین در این اجبار مزیتی میبیند، زندگی در دو دنیای متفاوت، یکی در دنیای واقعی یعنی دنیایی که با عینک میبیند و دیگری زندگی در دنیای لذتبخش، مهآلود و لطیف وقتی که عینکش را برمیدارد. این کتاب داستانی شیرین و نوستالژیک از کودکی دختری اهل پاریس است و روایتی همدلانه از دختر و پدری که تمام سختیهای زندگی را آسان می کنند.